قبل از توضیح نظریه رولو می درباره شخصیت، ابتدا عناصری که در بین روانشناسان وجودی تقریباً مشترک است را به صورت کوتاه بررسی میکنیم. این پنج عنصر یا اصل عبارتند از:
- نظریه پردازان شخصیت روانشناسی وجودی، همانند فلسفه وجودی معتقدند که وجود بر جوهر مقدم است. وجود به معنی پدیدار شدن است و جوهر بر ماده بیتغییر دلالت دارد. وجود حاکی از فرآیند است و جوهر به ثمره، اشاره دارد.
- وجود نگری با جدا کردن ذهن (subject) از عین (object) مخالف است. افراد هم ذهنی و هم عینی هستند و باید با زندگی کردن فعال و زندگی اصیل، حقیقت را جستجو کنند. افراد چیزی بیش از چرخدندهها در دستگاههای جوامع صنعتی هستند. همچنین آنها بیش از موجودات متفکر ذهنی هستند که منفعلانه و از طریق گمانهزنی راحت طلبانه، زندگی کنند.
- افراد در جستجوی معنا برای زندگی خود هستند. آنها سؤالهای مهمی را درباره هستی خودشان میپرسند؛ هر چند همیشه به صورت هشیار این کار را نمیکنند.
- وجودنگرها معتقدند هر یک از ما در قبال آنچه که هستیم و آنچه که خواهیم شد، مسئولیم. ما نمیتوانیم والدین، معلمان، کارفرمایان، خداوند یا اوضاع و احوال را سرزنش کنیم. در واقع، اولین اصل وجودنگری این است که انسان به جز آنچه که میسازد، چیز دیگری نیست. ما میتوانیم آنچه را که میتوانیم بشویم؛ انتخاب کنیم یا تصمیم بگیریم؛ از قبول مسئولیت و انتخاب، اجتناب بورزیم؛ اما درنهایت، این تصمیم خود ماست.
- وجودنگرها اصولاً ضدنظری هستند. از دید آنها نظریهها انسانها را بیشتر انسانیتزدایی کرده و با آنها به صورت اشیا برخورد میکنند.
بودن-در-دنیا
وجودنگرها برای شناخت انسان، رویکرد پدیدار شناختی، اختیار میکنند. در نظریه رولو می ، وحدت اساسی فرد و محیط با واژه آلمانی Dasein به معنی وجود داشتن در دنیا بیان میشود. بودن-در-دنیا نیز برای این واژه به کار میرود که نشاندهنده یکی بودن ذهن (subject) و عین (object) است. یعنی انسان و دنیا، یکی هستند. افراد سه شکل همزمان بودن-در-دنیا را تجربه میکنند:
- محیط پیرامون (Umwelt): محیط پیرامون، دنیای اشیا و اوضاع و احوال است. حتی اگر افراد آگاهی نداشته باشند، این محیط وجود خواهد داشت. این دنیای طبیعی و قانون طبیعی است و سائقهای زیستی مانند گرسنگی و خواب و پدیدههای طبیعی مانند تولد و مرگ را شامل میشود.
- روابط با دیگران (Mitwelt): ما در این دنیا با مردم نیز زندگی میکنیم. ما باید با آدمها به عنوان انسان و نه شی، رابطه برقرار کنیم. اگر با آدمها به مانند اشیا برخورد کنیم، در این صورت فقط در همان Umwelt زندگی خواهیم کرد.
- روابط با خود (Eigenwelt): از نظر رولو می، این دنیایی است که بسیاری از نظریه پردازان شخصیت آن را کاوش نمیکنند. زندگی کردن در این دنیا، به معنی آگاه بودن از خویشتن به عنوان انسان و پی بردن به این موضوع است که وقتی با دنیای اشیا و دنیای افراد ارتباط برقرار میکنیم، کیستیم.
افراد سالم به طور همزمان در هر سه دنیا زندگی میکنند. آنها با دنیای طبیعی، سازگار میشوند؛ با دیگران به عنوان انسان رابطه برقرار میکنند و از معنی تمام این تجربیات، آگاهی عمیق دارند.
اغلب افرادی که در جوامع مدرن زندگی میکنند، از احساس انزوا و بیگانکی رنج میبرند. این افراد دچار اضطراب و ناامیدی میشوند. بیماری زمان ما، بیگانگی است و در سه زمینه آشکار میشود: ۱) جدایی از طبیعت ۲) فقدان روابط میان فردی معنادار و ۳) بیگانگی با خود اصیل
نیستی در نظریه رولو می
مفهوم بعدی در نظریه رولو می ، نیستی میباشد. بودن-در-دنیا، آگاهی از خویش به عنوان موجود زنده را به دنبال دارد. این آگاهی به نوبه خود، به وحشت از نیستی میانجامد. مرگ، تنها واقعیت زندگی است که حتمی بوده و نسبی نیست. وقتی جرأت روبهرو شدن با نیستی خود را با اندیشیدن درباره مرگ نداشته باشیم، نیستی را به شکلهای دیگر از جمله اعتیاد، الکل یا مواد مخدر، فعالیت جنسی بیبند وبار و دیگر رفتارهای تکانشی، تجربه خواهیم کرد.
نیستی میتواند به صورت پیروی کورکورانه از انتظارات جامعه، یا به صورت خصومتی که بر روابط ما با دیگران سایه میافکند، ابراز شود. ترس از نیستی یا مرگ اغلب ما را تحریک میکند تا به صورت دفاعی، زندگی کنیم و کمتر از زندگی، بهرهمند شویم.
ما از نیستی میترسیم و بنابراین، هستی خود را چروکیده میکنیم.
رولو می
اضطراب
دیگر مفهوم نظریه رولو می ، اضطراب است. می در کتاب معنی اضطراب، مدعی شد که بیشتر رفتارهای انسان، به وسیله احساس وحشت و اضطراب نهفته، برانگیخته میشود. ناتوانی در روبهرو شدن با مرگ، موقتاً به فرد کمک میکند از اضطراب یا وحشت نیستی، فرار کند. اما این فرار نمیتواند دائمی باشد.
افراد زمانی دچار اضطراب میشوند که بدانند وجودشان و ارزشهایی که به آن نسبت دادهاند، ممکن است نابود شود. می اضطراب را اینگونه تعریف میکند:
حالت ذهنی آگاه شدن فرد از اینکه وجودش میتواند نابود شود و او میتواند نیست شود.
رولو می
کسب آزادی، ناگزیر به اضطراب میانجامد. آزادی نمیتواند بدون اضطراب و اضطراب نمیتواند بدون آزادی وجود داشته باشد. اضطراب میتواند لذتبخش یا دردناک، سازنده یا ویرانگر باشد. در واقع، اضطراب میتواند بهنجار یا روانرنجور و ناسالم باشد.
اضطراب بهنجار
رشد کردن و تغییر یافتن ارزشهای فرد، به معنی تجربه کردن اضطراب سازنده یا بهنجار است. در نظریه رولو می ، اضطرابی که متناسب با تهدید است، سرکوبی را شامل نمیشود و میتوان در سطح هشیار به صورت سازنده با آن روبهرو شد. وقتی افراد از نوباوگی به پیری میرسند، ارزشهای آنها تغییر میکند و در هر مرحله، دستخوش اضطراب بهنجار میشوند.
اضطراب روانرنجور در نظریه رولو می
اضطراب روانرنجور یعنی واکنشی که با تهدید، بیتناسب است؛ سرکوبی یا دیگر شکلهای تعارض درون روانی را شامل میشود و با انواع ممانعت از فعالیت و آگاهی، کنترل میشود. در حالی که اضطراب بهنجار، زمانی تجربه میشود که ارزشها تهدید شده باشند؛ اضطراب روانرنجور زمانی تجربه میشود که ارزشها به عقاید جزمی و متعصبانه تبدیل شده باشند. حق به جانب بودن کامل در عقاید، امنیت موقتی به بار میآورد، اما این امنیتی است که به قیمت چشم پوشیدن از فرصت یادگیری تازه و رشد، تمام میشود.
گناه در نظریه رولو می
گناه، دیگر مفهوم نظریه رولو می میباشد. اضطراب زمانی ایجاد میشود که افراد با مسئله تحقق بخشیدن به استعدادهای خود روبهرو شده باشند. گناه در صورتی ایجاد میشود که افراد استعدادهای خود را انکار کنند، نتوانند نیاز همنوعان خود را به دقت درک کنند، یا از وابستگی خود به دنیای طبیعی، غافل بمانند. می در مجموع سه نوع گناه را مشخص کرد که با سه شیوه بودن-در-دنیا مطابقت دارد.
- وقتی تمدن از لحاظ تکنولوژی پیشرفت میکند، انسانها به طور فزایندهای از طبیعت یا محیط پیرامون خود دور میشوند. این بیگانگی به نوعی گناه وجودی منجر میشود که در جوامع پیشرفته، خیلی شایع است. می از این گناه با نام گناه جدایی نیز یاد کرد، زیرا نتیجه جدایی ما از طبیعت است.
- دومین نوع گناه، ناشی از ناتوانی در درک دقیق دنیای دیگران میباشد. ما دیگران را فقط میتوانیم از دیدگاه خودمان ببینیم. در نتیجه نمیتوانیم نیازهای آنها را بدون خطا، پیشبینی کنیم. بنابراین هویت آنها را نقض میکنیم و در نتیجه تا اندازهای احساس بیکفایتی میکنیم.
- سومین گناه وجودی در نظریه رولو می ، به انکار استعدادها یا ناکامی در تحقق بخشیدن به آنها برمیگردد. در واقع این گناه، به رابطه ما با خودمان مربوط میشود. گناه وجودی مانند اضطراب، میتواند تأثیر مثبت یا منفی بر شخصیت داشته باشد. میتوانیم از گناه برای پرورش دادن برداشت سالم از انسان، بهبود بخشیدن به روابط خود با دیگران و استفاده خلاق از استعدادهای خویش استفاده کنیم. اما اگر از پذیرفتن گناه وجودی خودداری کنیم، تبدیل به گناه مرضی یا روانرنجور میشود.
در بخش دوم نظریه رولو می ، راجع به قصدمندی، مراقبت، خواست، عشق و انواع آن و دیگر مفاهیم نظریه رولو می میپردازیم.