نظریه شخصیت هری استک سالیوان با فاصله گرفتن از مفاهیم فرویدی و با تأکید بر اهمیت روابط میان فردی شکل گرفت. تحقیقات سالیوان در این حوزه منجر به شکلگیری رشتهای در روانشناسی به نام، روانکاوی میانفردی شد. به عقیده سالیوان روشی که افراد با یکدیگر تعامل میکنند، میتواند در ایجاد شخصیتی بهنجار مؤثر واقع شود؛ برعکس، اختلالهای روانی نیز ممکن است ریشه در تعاملهای بینفردی ناسالم داشته باشد.
سالیوان بسیار سعی داشت که از برچسب اختلال روانی زدن به بیماران خودداری کند و آن را “مشکلات زندگی” در نظر بگیرد. این واژه در میان افرادی که در جنبش ضد روانپزشکی بودند، برای اختلالات بکار برده میشد. در نظریه سالیوان یک “سیستم خود” (self system) نیز وجود دارد که شبیه مفاهیم هشیار، نیمههشیار و ناهشیار فروید است. این سیستم خود (self) شامل: خود فعال (active self)، خود هشیار (conscious self)، خود غیر عادی (accentric self) که مرکز هویت و شخصیت فرد است و در آخر خود خوابیده (dormant self) یا حالتی از خواب، میشود.
مفاهیم مهم نظریه سالیوان
بر خلاف فروید که معتقد بود اضطراب در نتیجه تعارضهای میان نهاد، خود و فراخود است، سالیوان اضطراب را تنها حاصل تعاملهای اجتماعی میداند. او تکنیکهایی را معرفی میکند که عملکردی شبیه مکانیزمهای دفاعی دارد، افراد از این روشها استفاده میکنند تا اضطراب خود را کم کنند؛ بیتوجهی انتخابی یکی از این مکانیزمها است. نظریه سالیوان نه تنها بر روابط میان فردی که بر بازنماییهای شناختی افراد نیز تأکید دارد.
طبق نظریه سالوان، مادر اضطراب مراقبت از فرزندش را به روشهای مختلف نسبت به فرزندش نشان میدهد. کودک نیز احساس اضطراب کرده و هیچ راهی برای رو به رو شدن با آن ندارد، تا اینکه کم کم بیتوجهی انتخابی را یاد میگیرد. با این روش، او هر گونه احساس اضطراب یا هر تعاملی که برای او احساس خوشایندی ندارد را نادیده و رد میکند. به عنوان یک بزرگسال، ما نیز از این روش در شرایط استرسزا استفاده میکنیم تا روی مسائل دیگر متمرکز شویم و موضوع مشکل را رها کنیم.
شخصیت بخشی
سالیوان معتقد است در طول تعاملهای اجتماعی و توجه یا بیتوجهی انتخابی، ما شخصیت بخشی به خود و دیگران را یاد میگیریم. با این که استفاده از مکانیزمهای دفاعی میتوانند اغلب در کاهش اضطراب مؤثر باشند، اما ممکن است منجر به تحریف واقعیت شوند. شخصیت بخشی، به نوعی تصور ذهنی است که برای فهم بهتر خود و جهان اطراف به ما کمک میکند. نظریه سالیوان نشان میدهد که ما به سه روش اساسی خود را میبینیم و این سه روش موارد زیر هستند:
من بد (bad me):
این بخش نشاندهنده بخشهایی از خود (self) است که منفی بوده و از دیگران و یا حتی از خود فرد مخفی میشود. اضطرابی که ما احساس میکنیم اغلب ناشی از شناخت بخش بد وجودمان است مثلا تجربه اضطراب با یادآوری لحظههای شرمآور یا احساس گناه به خاطر عملکردهای بد گذشته. در نظریه سالیوان این احساس ناشی از تجربیات تنبیه شدن، مورد تایید قرار نگرفتن و در معرض اضطراب بودن کودک است. اضطراب حاصل تا حدی شدید است که کودک یاد بگیرد که «بد» است.
من خوب (good me):
شامل هر آنچه راجع به خودمان دوست داریم، میشود. معرف آن بخش از وجودمان است که همیشه به دیگران نشان میدهیم و اغلب روی ان متمرکزیم چون هیچ احساس اضطرابی به همراه ندارد. تجربه دوران کودکی که شامل مراقبت، عشق، برآورده شدن نیازهای کودک و محیطی کم اضطراب، باشد؛ احساس من خوب را برای کودک ایجاد خواهد کرد.
من هیچ (not me):
این بخش در نظریه سالیوان نشان از همه چیزهایی دارد، که به حدی ایجاد اضطراب میکنند که حتی نمیتوان آنها را بخشی از خود (Self) دانست. این حجم از اضطراب باعث اجتناب همیشگی فرد از این بخش میشود. بخش “من هیچ” را با فرستادن به عمق ناهشیار، خارج از آگاهی فرد قرار میگیرد. سالیوان معتقد است حضور این اضطراب، افراد را از روبط میان فردی عاجز میکند و نشانه آشکاری برای واکنش های اسکیزوفرنی می باشد.
دورههای سنی در نظریه سالیوان
دیگر شباهت سالیوان به فروید، در تأکید بر اهمیت تجارب کودکی بر شخصیت بزرگسالی است؛ و مادر نقش بسیار مهمی در این فرایند دارد. سالیوان نیز مراحلی برای رشد شرح میدهد، او معتقد است ما این مراحل را به ترتیب پشت سر میگذاریم اما زمان ماندن در هر کدام از مراحل توسط محیط اجتماعی ما تعیین خواهد شد. بیشتر تمرکز نظریه سالیوان حول محور تعارضهای بزرگسالی میچرخد. این مراحل به شرح زیر است:
- نوزادی (تولد تا یک سالگی): ارضای نیازهای نوزاد
- کودکی (۱ تا ۶ سالگی): توانایی صحبت و برقراری ارتباط مهم ترین نکات این دوره هستند.
- نوجوانی ( ۶ تا ۹ سالگی): مهمترین نیاز نوجوان داشتن همبازی، کسب مهارتهای اجتماعی و اجتماعی شدن سالم است.
- پیش نوجوانی (۹ تا ۱۲ سالگی): توانایی شکلدهی روابط دوستانه صمیمی، مفریست که به رشد عزت نفس او کمک میکند.
- اوایل نوجوانی (۱۳ تا ۱۷ سالگی): در دوستی علاوه بر صمیمیت، روابط جنسی نیز اهمیت مییابد. روابط رمانتیک نیزشروع به شکلگیری میکند. حس ارزشمندی خود (self) نوجوان، تا حد زیادی بسته به جذابیت او در روابط جنسی است.
- اواخر نوجوانی (۱۸ تا ۲۰): نوجوان با کنترلگری والدین و تمایل به کسب هویتی مستقل، کشمکش دارد. او هم بر روابط رمانتیک و هم دوستیهای صمیمی و اجتماعی متمرکز است.
- بزرگسالی: در نظریه سالیوان مهمترین درگیریهای این سن افراد، تشکیل خانواده، داشتن شغل و کسب درآمد است. فرایند اجتماعی شدن نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است.
منابعی برای مطالعه بیشتر
سلام بسیار عالی و کوتاه موفقباشید