ما میتوانیم از رفتارهایی که انجام میدهیم، آگاه باشیم، اما اغلب از فرایندهای ذهنی و نیتمان که در پس آنها قرار دارد، ناآگاه هستیم. براساس نظریه روانکاوی فروید، اجزای بنیادین روان انسان، ناخودآگاه (unconscious) هستند. زیگموند فروید بیان کرد که زندگی روانی به دو سطح ناهشیار (ناخودآگاه) و هشیار تقسیم می شود. ناهشیار نیز به دو سطح، یعنی ناهشیار کامل و نیمه هوشیار تقسیم می شود. این سطوح در نظریه توپوگرافیک مورد بحث قرار گرفتهاند. فروید شخصیت را به کوه یخ تشبیه کرد و معتقد بود بخش اعظم تودهی یخ که در زیر آب قرار دارد، نشاندهندهی ناخودآگاه ما است. او معتقد بود، فقط بخش کوچکی از این کوه، خارج از آب قرار دارد که بخش هشیار و آگاهانهی ماست.
ناخودآگاه ما در برگیرندهی چه چیزهایی است؟
ناخودآگاه در برگیرندهی تمام سایقها، امیال و غرایزی است که خارج از آگاهی ما هستند. اما اغلب کلمات، احساسات و اعمال ما را بر میانگیزانند. فرایندهای ناخودآگاه فقط زمانی میتوانند وارد آگاهی ما شوند که به اندازهی کافی تغییر شکل یافته باشند. چون برای ما تهدیدکننده هستند، ذهن آنها را تغییر شکل میدهد تا دیگر برایمان تهدید کننده و اضطرابآور نباشند. فروید از تشبیه نگهبان یا سانسورچی استفاده میکند و معتقد است نگهبان، راهروی بین آگاهی و ناخودآگاه را میبندد و اجازه نمیدهد خاطرات اضطراب آور، وارد آگاهی ما شوند. وقتی این خاطرات وارد آگاهی میشوند، دیگر آنها را به صورت واقعیشان تشخیص نمیدهیم. بلکه آنها را به صورت تجربیات خوشایندی میبینیم که تهدید کننده نیستند.
آیا واقعا ناخودآگاه وجود دارد؟
فروید باور داشت که وجود ناخودآگاه را فقط به صورت غیرمستقیم می توان اثبات کرد چون خارج از حیطهی آگاهی ما هستند. از نظر او ناخودآگاه توجیهی برای معنای نهفتهی موجود در رویاهایی که میبینیم، لغزشهای کلامی که بر زبانمان جاری میشوند، نشانههای روانرنجوری که در ما ظاهر میشود و برخی فراموشیهای ما است. به عنوان مثال، خوابهایی که میبینیم، میتوانند تجربیات کودکی ما باشند که در بزرگسالی نمایان شدهاند اما ما نسبت به آنها آگاهی نداریم و آنها را به فراموشی سپردهایم.
آیا ناخودآگاه بخشی منفعل درون ما است؟
پاسخمان خیر است. غرایز موجود در ناخودآگاه مدام در تلاش هستند تا وارد آگاهی ما شوند و خیلی از این غرایز نیز موفق می شوند، اما با چهرهی اصلی نمایان نمیشوند. بلکه به حد کافی تغییر شکل یافتهاند تا ما را مضطرب نکنند. به عنوان مثال، پسری که نسبت به پدرش خصومت دارد و آن را به صورت محبت، تغییر شکل میدهد. اگر او این خصومت را درونش تغییر نمی داد، مجبور بود اضطراب زیادی را تحمل کند چون خصومت نسبت به پدر، آزاردهنده و غیرقابل تحمل است. بنابراین ذهن ناهشیار، او را برانگیخته میکند تا از طریق نمایش محبت و چاپلوسی، خصومت خود را غیر مستقیم نشان دهد (نام این مکانیسم دفاعی واکنش وارونه است).
حتی میتوانیم در رویاهایمان نیز شاهد این تغییر شکل باشیم. به عنوان مثال، وقتی فرد تمایل دارد پدر و مادر خود را نابود کند، در رویا این ویرانگری ممکن است به روی حیوانی جابهجا شود. ممکن است فرد خواب ببیند سگی را با اتومبیل زیر گرفته است و این میتواند نشانهی میل ناخودآگاه فرد خواب بیننده به مشاهدهی نابودی پدر یا مادرش باشد.
غرایز
براساس نظر فروید، غرایز نوعی سایق یا تکانهی درونی هستند که به ما انگیزه میدهند تا کاری را انجام دهیم. از نظر فروید دو نوع غریزهی کلی داریم که شامل غریزهی زندگی (اروس یا میل جنسی) و غریزهی مرگ (ویرانگری یا پرخاشگری) میباشد. غرایز در بخش ناخودآگاه ما قرار دارند و از نهاد (id) سرچشمه میگیرند اما به کنترل خود (ego) در میآیند. چون ما نمیتوانیم هر لحظه که اراده کردیم غرایزمان را عملی کنیم.
هدف غریزهی جنسی، کسب لذت و کاهش تنش جنسی است. اما میتواند تغییر شکل یابد و به شکل خودشیفتگی، عشق، سادیسم (دگرآزاری) و مازوخیسم (خود آزارگری) خود را نشان دهد. غریزهی مرگ نیز میل ناخودآگاه فرد به خود ویرانگری است. اما چون این تفکر برای فرد اضطرابآمیز است، بخش ناخودآگاه ما وارد عمل می شود و هدف ویرانگری را از خود به دیگران تبدیل می کند. پرخاشگری توجیهی برای جنگها، فجایع، قتل، کنایه زدن به دیگری و تحقیر می باشد.
رویاها
خوابهایی که فرد میبیند شامل دو نوع محتوا است. محتوای آشکار همان چیزی است که فرد خواب بیننده ارائه میدهد و ناشی از بخش سطحی و هشیار ما است. محتوای نهفته همان چیزی است که مربوط به بخش ناخودآگاه ما است و در دسترس بخش آگاهانهی ما نیست. براساس نظر فروید، تقریباً همهی رویاهای ما، ارضای تمایلات ما هستند. وقتی ما نمیتوانیم در واقعیت چیزی را عملی کنیم، آن را ناآگاهانه وارد دنیای رویاهایمان می کنیم و خواستهی خود را به صورت ناهشیار عملی می کنیم.
بنابراین رویاها در ناخودآگاه ما تشکیل میشوند و خواستهها و امیال ما آن را ابداع می کنند تا بلکه بتوانند هشیار و عملی شوند. حتی همین امیال نیز ما را مضطرب میکنند. بنابراین نگهبان یا سانسورچی در هنگام خواب نیز وجود دارد و میل واقعی درونی ما را تغییر شکل میدهد. در نتیجه محتوای آشکار خواب با معنای نهفته در پس خواب متفاوت است.
لغزشهای فرویدی
براساس نظر فروید لغزشهای کلامی یعنی اشتباه خواندن کلمهای در متن، اشتباه شنیدن و فراموش کردن موقتی اسامی، تصادفی نیستند. بلکه از مقاصد ناخودآگاه ما نشأت میگیرند. این لغزشها به قدری شایع هستند و در ناخودآگاه ما ریشه دارند که وقتی مرتکب آن میشویم، کاملاً آن را نادیده میگیریم و انکار میکنیم. معمولاً به آن توجه کمی داریم و قبول نمیکنیم که معنای نهفتهای در پس آن وجود داشته باشد. لغزش کلامی به صورت ناهشیار، به دغدغه و آشفتگی ذهنی درونی ما مربوط میشود.
به عنوان مثال، مردی که هنگام صدا زدن همسرش نام نامزد قبلی خود را اشتباهاً صدا می زند. برای فرد قابل پذیرش نیست که هنوز فرد دوست داشتنی قبلی را به یاد آورد اما در ناهشیارش با او خاطره دارد و ناگهان این ناخودآگاه به صورت لغزش کلامی وارد آگاهی می شود. درنتیجه، فرد قاطعانه بر معصومیت خود تأکید میکند. افراد اغلب این واقعیت را انکار میکنند و فروید برای انکار این واقعیت دلیل میآورد که لغزشها کاملاً با تصورات ناهشیاری که باید از هشیاری فرد مخفی بمانند، ارتباط دارند.