پرسونالوژی

نظریه هارتمن و سرآغازی بر روانشناسی خود (ایگو) و سازگاری

نظریه هارتمن

هاینتس هارتمن یکی از برجسته‌ترین پیروان فروید، اظهار داشت که به کمک نظریه روانکاوی فروید، می‌توان چهره متفاوتی از ایگو را توصیف کرد که به آن، خودمختاری بیشتری می‌دهد. در نظریه فروید، شخصیت انسان پیچیده و دارای چند بعد می باشد. در این نظریه، شخصیت از سه عنصر تشکیل می شود. این سه عنصر شخصیت (نهاد – خودفراخود) با یکدیگر عمل می‌کنند تا رفتارهای پیچیده انسان را بسازند. بر اساس این نظریه، جنبه های مشخصی از شخصیت شما، بسیار بنیادین هستند و شما را به انجام ابتدایی‌ترین نیازهایتان وادار می کند. دیگر بخش های شخصیت شما برعکس در جهت خنثی کردن این نیازهای پایه ای عمل می کنند و می کوشند تا شما را با جنبه های دنیای واقعی وفق دهند. نظریه هارتمن بر اساس مفاهیم روانکاوی بنا نهاده شده است.

هارتمن نظریه خود را بر پایه خود (ایگو) و سازش فرد با محیط بنا نهاد. او عنوان می‌کند که نهاد، خود (ایگو) و فراخود (سوپرایگو) قسمت‌های مختلف شخصیت که با یکدیگر در تعارض باشند را تشکیل نمی‌دهند. بلکه در نظریه هارتمن ، این سه پایگاه، معرف سه مرکز فعالیت روانی هستند. هارتمن می‌گوید ایگو ممکن است مستقل از نهاد، رشد کند.

از نظر هارتمن، ساخت روانی در سه مرحله شکل می‌گیرد:

۱- مرحله عدم تمایز

نهاد و ایگو، به تدریج به صورت تمایزنایافته شکل می‌گیرند. در این مرحله، نه نهاد وجود دارد و نه ایگو. بلکه عناصری از هر کدام به تدریج شروع به شکل‌گیری می‌کند. این عناصر در دو ساخت جدا از هم تحت عنوان نهاد و ایگو قرار می‌گیرند. در نظریه هارتمن ، از بدو تولد هم لیبیدو و سائق پرخاشگری وجود دارد و هم رگه‌های ابتدایی کنش‌های آینده ایگو.

منظور هارتمن از رگه‌های ابتدایی کنش‌های آینده ایگو، دستگاهها و ساختارهای سرشتی و فطری هستند؛ مانند ادراک، هوش و زمینه‌های حرکتی. هارتمن این دستگاه‌ها را تحت عنوان استقلال عمل نخستین ایگو می‌نامد. در واقع او می‌گوید که نوزاد از بدو تولد موجودی سازش یافته است. در نتیجه قبل از این‌که فرآیندهای بعدی سازگاری به وجود بیایند، نوزاد برای این امر مجهز است.

۲- مرحله تشکیل موضوع

زمانی که کودک بتواند بین خود و جهانی که او را احاطه کرده است، تمایز قائل شود، نخستین گام در راه تشکیل ایگو را برداشته است. در نظریه هارتمن ، برای این‌که کودک به این مرحله برسد، نیاز به رشد و رسش تجهیزات ادراکی‌ او می‌باشد. از منظر هارتمن، جهان بیرونی، افرادی است که کودک با آن‌ها رابطه دارد؛ مانند مادر. وقتی کودک به تدریج یاد می‌گیرد بین خود و مادرش تمایز قائل شود، به آن‌چه که مادرش به او منتقل می‌کند، علاقه نشان می‌دهد. این امر نوعی یادگیری واقعی می‌باشد.

۳- مرحله حرکت به سوی استقرار ایگو

در جریان نیمه دوم سال اول زندگی، با تحول فزاینده ایگو، پیش‌بینی رویدادهای آینده امکان‌پذیر می‌شود. این امر باعث گذار از اصل لذت به اصل واقعیت می‌شود. اصل لذت، همان خواسته‌ها و تکانه‌های نهاد است که نهاد به دنبال ارضای سریع آن‌هاست. اما اصل واقعیت چیزی است که در عالم واقع اتفاق می‌افتد و کودک می‌فهمد تمام نیازهایش، به صورت آنی برآورده نخواهد شد. در این حالت، کودک یاد می‌گیرد با ایجاد جایگزین‌هایی برای ارضای نیاز اصلی، صبر و تحمل داشته باشد. مثلاً کودک در زمان گرسنگی، با مکیدن انگشت شست، تا حدودی نیاز گرسنگی خود را ارضا می‌کند تا زمانی که مادر به او غذا بدهد.

کودک می‌تواند به صورت خیالی، چیزی را وانمود کند و در خیال‌پردازی‌های خود، روابط با محیط را از نو بازی کند. در واقع، کودک جهانی خاص برای خود آفریده است. گذار از اصل لذت به اصل واقعیت نیز نشان‌دهنده یک یادگیری واقعی می‌باشد. این حالت، نیازمند رشد فرآیندهای عقلی کودک می‌باشد. در پایان سال اول زندگی، ایگو به عنوان یک مرکز سازشی اختصاصی، پدیدار می‌شود.

ایگو در نظریه هارتمن

هارتمن، معتقد به وجود یک ایگوی خودمختار و مستقل می‌باشد. یعنی این‌که انرژی‌های غریزی مانند لیبیدو در ایگو سرمایه‌گذاری نمی‌کنند، بلکه انرژی ایگو، خنثی است. ایگو به عنوان یک میانجی بین کشاننده‌ها (سائق‌ها) و واقعیت عمل می‌کند. کار ایگو هم دفاع علیه سائق‌های نهاد و هم پاسداری از محقق شدن ارضای نیازها می‌باشد. استقلال عمل (خودمختاری) نخستین ایگو شامل کنش‌هایی مانند ادراک (که عمل را مهار می‌کند)، حافظه (که پیش‌بینی کننده واقعیت است)، حرکت، جنبه‌های شناختی و … می‌شود.

وجود این کنش‌ها در نظریه هارتمن به این معنا است که کودک یک موجود کشاننده‌ای محض نیست که فقط توسط لیبیدو هدایت شود و انرژی‌اش تأمین شود. بلکه یک انرژی مجزا از لیبیدو دارد که خنثی است و متمایز از انرژی‌های غریزی می‌باشد. هارتمن همچنین می‌گوید مکانیزم‌های دفاعی که در ابتدا توسط افراد به کار برده می‌شوند، می‌توانند در آینده به عنوان فرآیندهای سازگاری با محیط به کار گرفته شوند. یعنی مکانیزم دفاعی مانند عقلانی‌سازی که در ابتدا تحت تأثیر سائق‌هاست، در آینده می‌تواند به صورت مستقل برای سازگاری در روابط با دیگران استفاده شود. هارتمن این حالت را «تغییرات کنش» نامید. از نظر هارتمن، چیزی که افراد واقعاً می‌خواهند، حرکت در جهت کم کردن تنش نیست. بلکه هدف افراد، رشد روابط بین فردی است.

مطالعه بیشتر درباره نظریه هارتمن و روانشناسی خود (ایگو)

خروج از نسخه موبایل