پرسونالوژی

نظریه بالبی : اهمیت سال‌های اولیه زندگی در شکل‌گیری دلبستگی و شخصیت فرد

نظریه بالبی

بالبی همانند فروید روانکاو بود. وی معتقد است، سلامت روان و مشکلات رفتاری به تجارب کودکی فرد برمی‌گردد. نظریه دلبستگی، نخستین بار توسط بالبی مطرح شد که به نقش جدایی کودک از والدین در شکل‌گیری شخصیت اشاره دارد.

ریشه‌ی نظریه بالبی

بالبی تحت تأثیر نظریه کردارشناسی قرار گرفت. وی به‌ویژه تحت تأثیر آزمایش لورنز، دریافت که رفتارهای نوزاد پس از تولد فطری است و ارزش بقا دارد.

لورنز تعدادی تخم اردک را در زیر پای اردک مادر و تعدادی را در شرایط دیگری نگهداری کرد. پس از تولد، اردک‌هایی که در بدو تولد با اردک مادر مواجهه شده بودند، رفتارهای وی را تقلید می‌کردند. اما اردک‌های گروه دیگر که در بدو تولد با لورنز مواجهه شده بودند، وی را به عنوان چهره دلبستگی خود پذیرفته بودند و همه جا به دنبال لورنز می‌رفتند. وی نتیجه گرفت در ابتدای زندگی یک دوره حیاتی وجود دارد که کودک در آن نقش‌پذیری می‌کند و رفتارهایی که لازمه بقایش هستند، شکل می‌گیرند.

بر این اساس، بالبی دریافت که رفتارهای کودکان برای جلوگیری از جدایی از والدین یا در هنگام برگشت مجدد والدین، صرف‌ نظر از لحاظ جسمی آن مانند گریه ، فریاد زدن و چسبیدن، ارزش تکاملی دارد. بالبی معتقد است که این رفتارها، احتمالاً طی انتخاب طبیعی تقویت شده و شانس بقای کودک را افزایش می‌دهد.

سبک دلبستگی در نظریه بالبی

بالبی معتقد است که نوزاد و مادر، نیاز بیولوژیکی برای ارتباط با یکدیگر دارند. کودک با رفتارهای ذاتی و آرام‌بخش اجتماعی مانند گریه و لبخند باعث تحریک مراقبت بزرگسالان می‌شود. تعیین کننده دلبستگی، غذا نیست بلکه مراقبت و پاسخگویی است. بالبی در نظریه خود بیان می‌کند که رفتارهای دلبستگی غریزی هستند و با هر شرایطی که به نظر می‌رسد دستیابی به چهره دلبستگی مورد تهدید است، فعال می‌شوند.

نوزادان، با تمایل به بروز برخی رفتارهای ذاتی متولد می‌شوند که به اطمینان از نزدیکی و تماس با مادر یا چهره دلبستگی کمک می‌کند. این رفتارهای دلبستگی (به عنوان مثال: گریه، لبخند، سینه‌خیز رفتن)، در ابتدا کارکردی مانند الگوهای عمل ثابت، دارند و یکسان عمل می‌کنند.

طبق نظریه بالبی این رفتارها، زمانی که بقای فرد به خطر می‌افتد، فعال می‌شوند. از آنجایی که نوزادانی که این رفتار‌ها را انجام می‌دادند، بیشتر زنده می‌مانند، غرایز به طور طبیعی در بین نسل‌ها ادامه یافت و تقویت شد.

این رفتارها چیزی را تشکیل می دهند که بالبی به عنوان “سبک‌های دلبستگی” معرفی می‌کند. سیستمی که الگوهای شکل گیری و حفظ روابط را می‌سازد.

سبک‌های دلبستگی در نظریه بالبی

تحقیقات در مورد نظریه بالبی نشان داد که نوزادانی که در شرایط ناآشنایی قرار گرفته اند و از والدین خود جدا شده اند، به محض پیوستن به والدین، به طور کلی به یکی از سه روش واکنش نشان می دهند:

دلبستگی ایمن

کودکان با سبک دلبستگی ایمن، از جدایی از محور دلبستگی خود ناراحت می‌شوند؛ اما به دنبال آرامش هستند و هنگام بازگشت والدین به راحتی آسایش می‌یابند.

دلبستگی دوسوگرا

کودکان با سبک دلبستگی دوسوگرا، گرچه از جدایی از مادر ناراحت هستند و به شدت پریشان می‌شوند؛ اما با برگشتن او هم کاملا آرام نمی‌گیرند و با گریه و زاری انگار که قصد تنبیه مادر را دارند، واکنش نشان می‌دهند.

دلبستگی اجتنابی

کودکان با سبک دلبستگی اجتنابی، حداقل فشار روانی را هنگام جدایی از والدین نشان می‌دهند و هنگام بازگشت مجدد مادر نیز، تمایلی به مادر ندارند.

انواع سبک های دلبستگی از نظر بالبی

اخیرا سبک چهارمی هم اضافه شده است که در ادامه توضیح داده می‌شود:

دلبستگی آشفته

والدینی که رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی دارند، فرزندانی با سبک دلبستگی آشفته پرورش می‌دهند. چنین کودکانی در برخورد با مادر گیج و سردرگم هستند. گاهی به مادر می‌چسبند و گاهی کاملا از او اجتناب می‌کنند.

نکات اصلی نظریه بالبی

در ادامه اصول اساسی که بالبی به آن‌ها معتقد است مطرح می‌شوند:

کودک نیاز ذاتی به یک تصویر دلبستگی دارد

در نظریه بالبی، اهمیت وجود سایر چهره‌های دلبستگی برای کودک رد نشده است؛ اما وی معتقد است که باید یک پیوند اولیه (معمولا مادر) وجود داشته باشد که بسیار مهمتر از سایرین است. بالبی معتقد است که این دلبستگی، از نظر کیفی با هرگونه ارتباط بعدی متفاوت است. شکسته‌شدن دلبستگی مادرانه منجر به پیامدهای منفی جدی می شود.

کودک باید تقریباً در دو سال اول زندگی ازمراقبتهای مداوم این تصویر دلبستگی برخوردار شود

در نظریه بالبی بیان می‌شود که مادری کردن، اگر تقریباً بین دو سال و نیم تا سه سال به تأخیر بیوفتد، بی‌فایده است و برای بیشتر کودکان اگر تا ۱۲ ماه به تاخیر بیفتد، شرایط بحرانی به وجود می‌آورد. اگر شکل دلبستگی در طی دو سال بحرانی شکسته یا مختل شود، کودک عواقب طولانی مدت برگشت ناپذیری این محرومیت مادر را متحمل می شود.

پیامدهای طولانی مدت محرومیت مادر شامل موارد زیر است:

بالبی معتقد است که ارتباط ناسالم بین نوزاد و مراقب، می‌تواند منجر به مشکلات طولانی مدت شناختی، اجتماعی و عاطفی برای نوزاد شود؛ بزهکاری، کاهش هوش، افزایش پرخاشگری، افسردگی، ناتوانی در بیان احساسات و انجام رفتارهای ضداجتماعی بدون احساس گناه از جمله این پیامدها هستند.

بالبی معتقداست که جدایی کوتاه مدت از یک تصویر دلبستگی، منجر به پریشانی روانی می شود

سه مرحله پیشرونده پریشانی، شناخته شده است:

منابعی برای مطالعه بیشتر

خروج از نسخه موبایل