پرسونالوژی

تئوری رولو می بخش دوم: انواع عشق، آزادی و سرنوشت

تئوری رولو می

در مطلب قبل راجع به بودن-در-دنیا، نیستی، اضطراب و گناه در نظریه رولو می صحبت کردیم. در ادامه، مفاهیم باقی‌مانده از تئوری رولو می را مرور می‌کنیم.

قصدمندی

ساختاری که به تجربه معنا می‌دهد و امکان تصمیم گیری درباره آینده را به افراد می‌دهد، قصدمندی نامیده می‌شود. به عبارت دیگر، قصدمندی عبارت است از ساختار معنایی که به ما (ذهن ما) امکان می‌دهد تا دنیای بیرونی (عین‌ها) را ببینیم و درک کنیم. افراد بدون قصدمندی، نه می‌توانند انتخاب کنند و نه این‌که بر طبق انتخاب خود، عمل کنند. در ضمن گاهی قصدمندی، ناهشیار است.

مراقبت، عشق و خواست در تئوری رولو می

مراقبت کردن از کسی به معنی پذیرفتن او به عنوان هم‌نوع، همدلی کردن با رنج و یا شادی، گناه یا شفقت اوست. مراقبت، فرآیندی فعال و ضد بی‌تفاوتی است.

مراقبت، حالتی است که در آن چیزی اهمیت دارد.

مراقبت با عشق برابر نیست، ولی منبع عشق است. عشق ورزیدن به معنی مراقبت کردن، پذیرفتن ماهیت انسانی دیگر و احترام قائل شدن برای رشد اوست. می عشق را به این صورت تعریف کرد: خوشحال از حضور دیگری و تأیید کردن ارزش و رشد آن فرد به اندازه ارزش و رشد خویشتن.

بدون مراقبت، عشق نمی‌تواند وجود داشته باشد و عشق بدون مراقبت، فقط احساساتی بودن پوچ یا برانگیختگی جنسی زودگذر است. مراقبت، منبع خواست نیز هست. خواست، قابلیت سازمان دادن خود است؛ به طوری که حرکت در جهتی خاص یا به سمت هدفی خاص، صورت گیرد. خواست به خودآگاهی نیاز دارد اما میل، به آن نیاز ندارد. خواست به انتخاب اشاره دارد اما میل ندارد. میل، به خواست؛ گرمی، محتوا، قدرت، تخیل، تازگی و پرمایگی می‌بخشد. خواست به میل، جهت و پختگی می‌دهد.

می معتقد بود که جامعه مدرن، از تقسیم بندی ناسالم عشق و خواست، رنج می‌برد. وقتی عشق به صورت میل جنسی در نظر گرفته می‌شود، زودگذر و بدون احساس تعهد می‌شود. در این صورت، خواست وجود ندارد؛ بلکه فقط میل وجود دارد. وقتی خواست به صورت نیروی اراده در نظر گرفته می‌شود؛ از شور هیجانی، تهی می‌شود. در این صورت مراقبت وجود ندارد، بلکه فقط فریبکاری وجود دارد.

انواع عشق در تئوری رولو می

می چهار نوع عشق را مشخص کرد:

میل جنسی

میل جنسی نوعی کارکرد زیستی است که می‌تواند از طریق آمیزش جنسی یا روش‌های دیگر آزاد کردن تنش جنسی، ارضا شود. گرچه میل جنسی در جوامع غربی امروز، بی ارزش شده است اما هنوز نیروی تولید مثل است؛ سائقی است که به نژاد، تداوم می‌بخشد و منبع شدیدترین لذت و فراگیرترین اضطراب انسان است.

اروس

اروس، میل روانی است و از طریق پیوند بادوام با فردی عزیز، آفریده می‌شود. در غرب، میل جنسی اغلب با اروس، اشتباه گرفته می‌شود. اروس، عشق ورزیدن است و میل جنسی، تحریک شدن اندام‌ها است. اروس، میل به برقراری پیوند بادوام است و میل جنسی، میل به تجربه کردن لذت است.

فیلیا

فیلیا یعنی دوستی صمیمانه غیرجنسی بین دو نفر. اروس بر مبنای فیلیا استوار است. به فیلیا نمی‌توان شتاب بخشید، بلکه رشد و پرورش آن به زمان نیاز دارد. پرورش عشق تدریجی بین خواهر و برادر یا بین دوستان همیشگی، نمونه‌ای از فیلیا است.

فیلیا به جز پذیرفتن فردی که برای ما عزیز است، بودن با او و خوشحال کردن وی، ما را به چیز دیگری ملزم نمی‌دارد. فیلیا، دوست در ساده‌ترین حالت است.

هری استک سالیوان برای دوره پیش نوجوانی اهمیت زیادی قائل بود. به عقیده سالیوان، رفاقت یا فیلیا شرط لازم برای روابط شهوانی سالم در اوایل و اواخر نوجوانی است. می نیز که در مؤسسه ویلیام آلانسون وایت، تحت تأثیر سالیوان قرار داشت، همین نظر را داشت و موافق بود که فیلیا، اروس را امکان‌پذیر می‌کند.

مهرورزی

همان‌گونه که اروس به فیلیا نیاز دارد، فیلیا به مهروزی نیاز دارد. می مهرورزی را این‌گونه تعریف کرد:

محترم شمردن دیگری، علاقه به رفاه او بدون هرگونه نفعی که بتوان از آن به‌دست آورد و عشق بی‌طرفانه، مانند عشق خدا به انسان

مهرورزی در تئوری رولو می ، عشق نوع دوستانه است. نوعی عشق معنوی است که به رفتارها یا ویژگی‌های طرف مقابل وابسته نیست، بلکه نامشروط است.

آزادی و سرنوشت

ترکیب چهار نوع عشق، به ابراز وجود و تأیید طرف مقابل نیاز دارد. این ترکیب، مستلزم دفاع از آزادی و روبه‌رو شدن با سرنوشت خویش نیز هست.

آزادی در تئوری رولو می به این صورت تعریف شده است:

آزادی، قابلیت انسان برای دانستن این موضوع است که او موجودی تعیین شده است.

واژه تعیین شده، همان سرنوشت است. پس آزادی، از آگاهی از سرنوشت حاصل می‌شود؛ آگاهی از این‌که امکان مرگ در هر لحظه وجود دارد، از این‌که مرد یا زن هستیم، از این‌که ضعف‌های فطری داریم، از این‌که تجربیات اوایل کودکی ما را به سمت الگوهای رفتاری خاصی سوق می‌دهند.

آزادی مستلزم پرورش دادن احتمالات مختلف در ذهن است. هرچند فعلاً معلوم نباشد که فرد باید به چه صورت عمل کند. این وضعیت اغلب منجر به افزایش اضطراب می‌شود اما این اضطراب، بهنجار است.

در تئوری رولو می ، دو نوع آزادی تعریف شده است: آزادی وجودی (آزادی عمل)، آزادی اساسی (آزادی بودن)

آزادی وجودی

آزادی وجودی یعنی آزادی عمل کردن بر اساس انتخاب‌هایی که فرد می‌کند. فرد در سوپر مارکت از بین تعداد زیادی کالا، انتخاب خود را می‌کند یا به فرد مورد نظر خود در انتخابات، رأی می‌دهد.

آزادی اساسی

یک آزادی درونی است که به فرد امکان می‌دهد تا با سرنوشت خود روبه‌رو شود و آزادی بودن خویش را به‌دست آورد. آزادی وجودی، آزادی اساسی یا آزادی بودن را تضمین نمی‌کند. در واقع اغلب اوقات، آزادی اساسی را مشکل‌تر می‌کند. سرنوشت که طرح زندگی ماست، باعث می‌شود تا به مرزهای فراتر از زندگی روزمره خود برویم، کمتر به آزادی عمل فکر کنیم و بیشتر به فکر آزادی اساسی باشیم.

سرنوشت در تئوری رولو می

سرنوشت در تئوری رولو می به این صورت تعریف می‌شود: طرح گیتی که در درون هریک از ما وجود دارد.

سرنوشت نهایی ما مرگ است، اما در مقیاس کوچک‌تر. سرنوشت ما ویژگی‌های زیستی دیگر مانند هوش، جنسیت، جثه و آمادگی ژنتیکی برای بیماری‌های خاص را شامل می‌شود. علاوه بر این، عوامل روان‌شناختی و فرهنگی در سرنوشت ما دخالت دارند.

آزادی و سرنوشت به‌طور اجتناب ناپذیری در هم تنیده هستند. آن‌ها به یکدیگر هستی می‌دهند. وقتی سرنوشت خود را به چالش بکشیم، آزادی به‌دست می‌آوریم. وقتی آزادی به‌دست می‌آوریم، به مرزهای سرنوشت، فشار می‌آوریم.

قدرت اساطیر

می معتقد بود که افراد به اساطیر، نیاز مبرم دارند. در صورتی که افراد، اسطوره‌هایی برای اعتقاد داشتن نداشته باشند، به فرقه‌های مذهبی، اعتیاد به مواد مخدر و فرهنگ رایج روی می‌آورند؛ به امید آن‌که در زندگی خود معنایی بیابند. اسطوره‌ها دروغ نیستند، بلکه نظام‌های عقیدتی هشیار و ناهشیار هستند که توجیهاتی برای مشکلات شخصی و اجتماعی فراهم می‌کنند. اساطیر مانند تیرآهن‌های حمایت‌کننده خانه هستند که به خانه، انسجام می‌بخشند و آن را قابل سکونت می‌سازند.

قدرت اساطیر در تئوری رولو می شبیه به مفهوم ناهشیار جمعی در نظریه یونگ می‌باشد. اساطیر،الگوهای کهن در تجربه انسان هستند. آن‌ها راه‌هایی به تصاویر ذهنی همگانی هستند که خارج از تجربه فرد قرار دارند. همچنین اساطیر مانند کهن‌الگوها، به رشد روانی فرد کمک می‌کنند.

آسیب روانی

در تئوری رولو می ، بی‌تفاوتی و پوچی، ناخوشی عصر نوین است. در صورتی که افراد، سرنوشت خود را انکار کرده یا اساطیر خود را رها کنند، هدف از بودن خویش را از دست می‌دهند و بی‌مقصد می‌شوند. آن‌ها بدون هدف یا مقصد، بیمار می‌شوند و به انواع رفتارهای نابودکننده و محکوم به شکست می‌پردازند.

خیلی از افراد در جوامع مدرن احساس می‌کنند با دنیا، دیگران و مخصوصاً خودشان بیگانه هستند. می آسیب روانی را به صورت فقدان ارتباط، یعنی ناتوانی در شناخت دیگران و سهیم کردن خود با آن‌ها در نظر داشت. افرادی که از لحاظ روانی پریشان هستند، سرنوشت خود را انکار می‌کنند و بنایراین، آزادی خود را از دست می‌دهند. در تئوری رولو می ، امکان دارد آسیب روانی موقتی باشد یا ممکن است نسبتاً دائمی باشد و از تجربه‌های اوایل کودکی ناشی شود.

مطالعه بیشتر

خروج از نسخه موبایل