براساس رفتارهای مشاهده شده در کودکان، هر کودک شخصیت متمایزی دارد. همچنین، شیوهای که والدین با کودکان خود رفتار میکنند نیز متفاوت است. این دو عامل مهم، تعیین میکنند که مثلا بچه کی و چگونه دوچرخهسواری را یاد بگیرد. این سوال همیشه مطرح بوده است که در شکلگیری شخصیت فرد طبیعت و سرشت فرد مهمتر است یا تربیت و شیوهای که با وی رفتار میشود؟ این پرسش که ظاهرا پاسخ قطعی هم ندارد، همواره مورد بحث بوده و نظریه پردازان مختلف، پاسخهای متفاوتی به آن دادهاند. در نظریه توماس و چس نیز به این مسئله پرداخته شده است.
روانشناسان متعددی مانند آلپورت معتقد به وجود صفاتی در افراد هستند که ویژگیهای ثابت تبیین کننده شخصیت فرد است. در نظریه توماس و چس نیز اصل بر طبیعت و خلقوخوی فرد گذاشته شده است و بر اساس ۹ صفت شخصیت فرد را تبیین میکنند.
نقش خلقوخو در نظریه توماس و چس
توماس و چس خلقوخوی اولیه کودک را مورد مطالعه قرار دادند. طبق نظریه توماس و چس اثر آن در طولانی مدت بر شخصیت و زندگی آتی فرد باقی میماند. آنها نتیجه گرفتند طبیعت (شخصیتی که فرد با آن متولد میشود) یا تربیت (سبک والدگری) به تنهایی تعیینکننده شخصیت، شادی و موفقت فرد نیستند؛ بلکه تعامل و تناسب این دو عامل است که تعیینکننده است.
نظریه توماس و چس مبتنی بر مطالعهای طولی است. این مطالعه از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۷ به طول انجامید. گروهی بالغ بر ۱۰۰ کودک شیرخوار مطالعه شدند. آنها هر کودک را براساس ۹ صفتی که در طول زمان مطالعه کردند و به همراه اطلاعات جمع آوری شده در مصاحبه های تفصیلی درباره کودکان، مورد بررسی قرار دادند.
همچنین شخصیت، رفتار، نگرش و انتظارات والدین از فرزندانشان مورد توجه قرار گرفت. سپس، آنها از این اطلاعات برای دستهبندی کودکان به سه نوع شخصیت مختلف استفاده کردند. میزان فعالیت نوزادان، چه از نظر فعالیت فیزیکی، چه از نظر فعالیت اجتماعی و یا خجالتی بودن در تعامل با افراد غریبه و اینکه آیا ترجیح می دهند برنامهها را دنبال کنند یا به راحتی از برنامه و اهداف خود دست میکشند، از جمله این صفات بودند. ترکیب مؤلفههایی از این قبیل، انواع شخصیت را در نظریه توماس و چس تشکیل میدهد.
صفات در نظریه توماس و چس
توماس و چس طبق مطالعات خود ۹ صفت را در کودکان یافتند که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم:
۱- فعالیت در نظریه توماس و چس
این عامل میزان انرژی کودک را اندازه میگیرد. کمبود انرژی مشکلساز است، زیرا انجام کارها را برای کودک دشوار میکند. انرژی بیش از حد نیز میتواند کودک و اطرافیانش را به دردسر بیاندازد. زیرا کنترل کودک دشوار شده و ممکن است به مدت طولانی قادر به نشستن نباشد و مثلاً در مدرسه دچار مشکل شود.
۲- ریتمیک بودن / منظم بودندر نظریه توماس و چس
این عامل نشان میدهد که کودک چقدر میتواند یک نظم و روال معین را رعایت کند. در زندگی داشتن روال و نظم مهم است. برای پیشبرد زندگی هر روز یکسری کارهای معین را سر ساعت باید انجام بدهیم. به عنوان مثال از خواب بلند شویم، غذا بخوریم، سرکار برویم، به خانه برگردیم و غیره. بعضی از کودکان خیلی راحت نظم و روال را میپذیرند. اگر کودک روال خاصی نداشته باشد، بیثبات میشود و از بسیاری از فعالیتها و برنامهها باز میماند. اگر هم کودک بیش از منظم بوده و کارهایش را طبق برنامه انجام دهد در صورت تغییر کوچک در برنامه بهم میریزد و اذیت میشود.
۳- پاسخ به تجارب جدید در نظریه توماس و چس
این صفت نشان میدهد که آیا کودک در مقابل تجارب جدید پذیرا ست یا در مقابل آنها مقاومت میکند. این میتواند برای هر تجربه جدیدی صدق کند. برای مثال یک کودک برای اولین بار که میخواهد با شنهای ساحل بازی کند احتیاج دارد اول مقداری آماده شود سپس مشغول بازی شود؛ اما کودک دیگری بدون آمادگی درگیر بازی میشود و لذت میبرد؛ اما مشکل وقتی پیش میآید که کودک کلا نتواند با تجربیات جدید روبرو شود.
۴- انطباقپذیری در نظریه توماس و چس
این صفت نشان میدهد که چقدر کودک با تغییرات محیطی سازگار میشود. وقتی چیزی در محیط تغییر میکند، ممکن است آنها بتوانند به راحتی با آن سازگار شوند یا انطباق با شرایط جدید اذیتشان کند. مثلا ورود به مدرسه جدید میتواند برای یک کودک تجربه خوبی باشد و به راحتی با شرایط جدید وفق پیدا کند؛ اما کودک دیگری را اذیت کند. کودکی که سازگاری خوبی دارد به راحتی با مقتضیات و تغییرات محیط زندگی خودهماهنگ میشود و به چالشها پاسخ مناسبی میدهد.
۵- حساسیت در نظریه توماس و چس
حساسیت یعنی کودکان چه اندازه نسبت به محرکهای خاصی حساس هستند. برخی از کودکان به خوبی به محرکهای جدید پاسخ میدهند، در حالی که برخی دیگر نمیتوانند پاسخ مناسبی را ارائه دهند. واکنش شدید میتواند باعث حواس پرتی شود در حالی که یک پاسخ خفیف یا عدم پاسخدهی نیز میتواند چالشهای خاص خود را داشته باشد.
۶- شدت پاسخ به محرک در نظریه توماس و چس
کودکی که به محرکها واکنش شدیدتری نشان میدهد و احساسات خود را بیشتر نشان میدهد. اگر یک اتفاق غمانگیز رخ دهد، آنها بیشتر گریه میکنند. اگر اتفاق خندهدار بیافتد، آنها زیادی میخندند. پاسخگویی بیش از حد یا کمتر از حد هر دو میتواند مشکلساز باشد.
۷- روحیه کودک در نظریه توماس و چس
آیا کودک تمایل دارد مثبت و با روحیه باشد یا منفی و ترشرو؟ طبق نظریه توماس و چس برخی از کودکان به طور طبیعی مثبتتر هستند. اگر کودک زیادی شاد باشد، دیگران به سختی میتوانند ناراحتیهای او را درک کنند. کودکی هم که گرایش به بدخلقی دارد، فهمیدن وی دشوار است.
۸- حواسپرتی در نظریه توماس و چس
چقدر کودک هنگام انجام امور به راحتی حواسش پرت میشود. کودکانی که به راحتی حواسشان پرت میشود، میتوانند دنیای پیرامون خود را مشاهده کنند؛ اما کار سختی را برای تمرکز روی کارهای خاص دارند. کودکانی که متمرکزترند، میتوانند وظیفه خود را سریعتر انجام دهند؛ اما ممکن است متوجه تغییرات مهمی که در محیط رخ میدهد، نشوند.
۹- به پایان رساندن تکالیف با وجود فشارهای موجود
کودکانی که در این صفت سرآمد هستند، حتی اگر با ناکامی مواجه شوند می توانند تکلیفشان را تمام کنند. کودکی که پایداری کمتری داشته باشد، ممکن است در برخورد با اولین مشکل، تکلیف را رها کند.
این نه صفت حتی برای کودکان چند ماهه نیز قابل اندازهگیری است و تصویری از شخصیت کودک ارائه میدهد.
تیپهای شخصیتی در نظریه توماس و چس
آسان
40درصد کودکانی که مورد مطالعه قرار گرفتهاند “آسان” بودهاند. کودک آسان، خوش خلق و منظم است، به موقعیتها واکنش شدید نشان نمیدهد، با هر موقعیت جدیدی که روبرو شود به خوبی سازگار میشود و کارهای روزمره خود را مدیریت میکند. در کل این کودکان مشکلات کمتری دارند.
دشوار
کودکان دشوار دقیقاً برعکس هستند. آنها عملکرد نامنظمی دارند، به شدت به یک محرک واکنش نشان میدهند، قادر به سازگاری با شرایط جدید نیستند و بدخلق و ترشرو هستند. به دلیل این مشکلاتی که در مسیر رشدشان رخ میدهد، به آنها سخت گفته میشود. کودکان دشوار حدود ۱۰ درصد از کودکان در مطالعه توماس و چس بودند. یک کودک دشوار لزوماً کودکی با رفتارهای بد نیست؛ بلکه فقط کسی است که تحمل سختی و یا مشکلات دیگری را که ممکن است با آن روبرو شود، برایش دشوار است.
دیرجوش
این کودکان انرژی کمی دارند، از فعالیتهای ناآشنا دوری میکنند و در بعضی مواقع قادر به حفظ روحیه مثبت هستند. با این حال، آنها در نهایت با تغییرات منطبق میشوند. در مطالعه چس و توماس ۱۵ درصد از کودکان در این گروه قرار گرفتند.
۶۵درصد از کودکان در این ۳ گروه قرار گرفتند. ۳۵دصد دیگر ترکیبی از این سه گروه بودند. به عنوان مثال کودک در شرتیطی آسان و در شرتیطی دشوار یا دیرجوش بود.
دانستن خلقخوی کودک چه اهمیتی دارد؟
فهمیدن خلقوخوی کودک درک و شناخت بهتری از کودک برای والدین به همراه دارد. ممکن است کودکانی با خلقوخوهای متفاوت در یک خانواده باشند. خلقوخوی کودک مادرزادی است؛ اما میتواند تحت تأثیر محیط و تربیت شکل بگیرد. شخصیت تحت تأثیر ژنها و محیط است؛ بنابراین هم خلقوخو و هم محیط در شکلگیری آن نقش دارند.
منابعی برای مطالعه بیشتر
با سلام، از مطالب خوبتون استفاده کردم، ممنون
سلام
خوشحالیم که استفاده کردید