پرسونالوژی

نئوفرویدی ها و تفاوت نظریه آن ها با روانکاوی فروید

نئوفرویدی

روانشناسان نئوفرویدی یا نو فرویدی ها، متفکرانی بودند که با بسیاری از آموخته های بنیادین مکتب روانکاوی فروید موافق بودند، اما آن آموخته ها را در جهت توسعه نظریات، ایده ها و عقاید خود، تغییر دادند. بسیاری از دیدگاه های فروید بحث برانگیز بودند ولی آن ایده ها توانستند پیروانی را گرد فروید جمع بیاورند.

بسیاری از این متفکران با مفاهیم شاخص نظریه فروید مانند ذهن ناخودآگاه و اهمیت دوران کودکی موافق هستند. اما بعضی از پژوهشگران با دیگر مفاهیم نظریه فروید موافق نیستند. حتی آن را مستقیم رد می‌کنند. به همین دلیل، این افراد نظریه های شخصیت منحصر به فرد خود را گسترش دادند.

اختلافات نئوفرویدی ها با فروید

نئوفرویدی ها دلایل متفاوتی برای مخالفت با نظریات فروید ارائه می کردند. برای مثال، اریک اریکسون عقیده داشت که فروید درباره شکل گیری کامل شخصیت، بر اساس رویدادهای کودکی اشتباه کرده است.

دیگر ایراداتی که نئوفرویدی ها بر نظریه فروید وارد کردند عبارت اند از:

بسیاری از نئوفرویدی ها عقیده داشتند که فروید بر مسائلی مانند بیماری های روانی، رابطه جنسی و تجارب کودکی تاکید بیش از اندازه داشته است. بر خلاف فروید، آنها بر روی جنبه های مثبت شخصیت انسان تمرکز می کردند.نئوفرویدی ها بر نقش اجتماع در شکل گیری شخصیت و رفتارهای انسان، تاکید ویژه ای داشتند.

با اینکه نئوفرویدی ها ممکن است از فروید الهام گرفته باشند اما نظریات منحصر به فرد خود را ارائه دادند.

متفکران اصلی نئوفرویدی

عده ای از متفکران نئوفرویدی که از سنت روانکاوی فروید خارج شدند، نظریات روانپویشی خود را توسعه دادند. بعضی از این اشخاص در ابتدا حلقه درونی پیروان فروید را تشکیل می دادند. افرادی چون : کارل یونگ و آلفرد ادلر.

کارل یونگ

فروید و یونگ روزگاری دوستی عمیقی با یکدیگر داشتند. اما یونگ برای شکل دادن به نظریات خودش، از فروید فاصله گرفت. یونگ مکتب خود را روانشناسی تحلیلی نامید و مفهوم ناخودآگاه جمعی را معرفی کرد.

او ناخودآگاه جمعی را اینگونه تعریف می‌کند:

ساختاری جهان‌شمول که تمام اعضای یک گونه با یکدیگر به اشتراک می گذارند و حاوی تمام غرایز و کهن الگوهاییست که بر رفتار انسان تاثیر گذار است.

او بر ناخودآگاه جمعی، بیشتر از ناخودآگاه فردی تاکید داشت و مانند بسیاری از نئوفرویدی های دیگر، کمتر بر میل جنسی تمرکز کرد.

آلفرد آدلر

آدلر عقیده داشت که نظریه فروید، بیش از حد بر مسائل جنسی به عنوان نیروی پیشران رفتار تمرکز کرده است. آدلر نقش ناخودآگاه را نیز در نظریه اش کمرنگ کرد و تمرکز نظریه ی نئوفرویدی خود را بر تاثیرات جامعه و روابط بین فردی گذاشت.

حاصل کارهای او مکتب روانشناسی فردنگر است. این نظریه می گوید که رفتار انسان ها حول محور فائق آمدن بر احساسات ناشی از حقارتشان شکل می گیرد. مفهوم عقده حقارت در نظریه آدلر، احساسات و افکاری است که به ما می گوید در حد یک شخص دیگر یا یک موقعیت اجتماعی خاص(مثلا جمع ورزشکاران حرفه ای) نیستیم.

اریک اریکسون

با وجود اینکه فروید معتقد بود که در سالهای ابتدایی زندگی، شخصیت، سخت و محکم شکل می گیرد، اریکسون باور داشت که شخصیت در تمام طول زندگی شکل می‌گیرد. او همچنین عقیده داشت که همه تعارضات انسان، ناخودآگاه نیستند. از دیدگاه اریکسون،  بسیاری از تعارضات در آگاهی انسان هستند و پیامد خودِ فرآیند رشد می باشند.

اریکسون نقش میل جنسی را در توسعه شخصیت نادیده گرفت و به جای آن بر مفهوم روابط اجتماعی تمرکز کرد.نظریه هشت مرحله ای «رشد روانی اجتماعی» اریکسون، بر مجموعه تعارضاتی که در این مراحل (از ابتدا تا پایان عمر) رخ می دهد متمرکز است. در هر مرحله، انسان با بحران هایی روبه رو می شود که مجبور به حل کردن آن و گذشتن از آن است.

کارن هورنای

هورنای اولین زنی بود که آموزش روانکاوی دید. او همچنین از اولین کسانی بود که به فروید به خاطر کمرنگ دیدن نقش زن در نظریه روانکاوی اعتراض کرد.

هورنای، با تصویری که فروید از زن در نظریه روانکاوی ارائه می داد مخالف بود. او اصطلاح رشک آلتی را توهین آمیز تلقی می کرد و به جای آن او مفهوم رشک حاملگی را برای مردان به کار برد. زیرا که مردان قادر به تولید فرزند در درون خود نیستند. نظریه شخصیت او بر مبنای چگونگی شکل گیری شخصیت، حول محور چند نیاز روان آزردگی مختلف است.

سرانجام نئوفرویدی ها

با وجود این که نظریات فرویدی و نئوفرویدی، دیگر به محبوبیت قبل نیستند، نقش مهمی در توسعه روانشناسی ایفا کرده اند. نظریات نئوفرویدی، همچنین بر روی بسیاری از دیگر رویکردهای حال حاضر تاثیر مستقیم گذاشته اند. مفاهیمی مانند رشد فردی و رشد اجتماعی در این نظریات جایگاه ویژه‌ای دارند.

منبع:

A Layman’s Guide to Psychiatry and Psychoanalysis

خروج از نسخه موبایل