ویلفرد بیون یکی از اولین روانشناسانی بود که علاوه بر پرداختن به ساحت روانشناختی و شخصیت فرد، روی مکانیزم های دفاعی ناخودآگاهی که گروه ها، در هنگام رویارویی با اضطراب و تنش استفاده می کنند، نیز تمرکز کرد. منظور مکانیزم هایی است که اضطراب را می کاهند، اما به قیمت انحراف از اهداف و عملکردهای اصلی گروه. نظریه بیون در اصل، جزء محدود نظریاتی بود که آنچه زیگموند فروید در کتاب روانشناسی توده و تحلیل ایگو پایه گذاری کرده بود را دنبال میکرد.
بیون که یک نظریه پرداز روابط موضوعی برجسته بود؛ عمده ی شهرت خود را مدیون گسترش نظریه ی ملانی کلاین میدانست، در طی کار با گروه ها متوجه شد که در هر گروه، الگوهای تعاملی وجود دارند که اعضای گروه به شیوه ی گسترده ای از آن ها بی اطلاع هستند.
این الگوها حاصل عملکرد یک فرد نیست، بلکه محصول پویایی عملکرد کل گروه است. این امر معمولا با بازدهی کافی گروه، تداخل دارد زیرا معمولا گروه را به سمت سطوح ابتدایی عملکرد می کشند تا سطوح پیشرفتهتر عملکرد.
مفروضات اساسی (basic assumptions) در نظریه بیون
بیون معتقد بود که گروهها رانه های (drive) هیجانی مخصوص خود را دارند که اندیشه و عمل گروه را تحت تسلط خود دارند. او در طی این نتیجه گیری، مفهوم مفروضات اساسی را پایه گذاری کرد. در نظریه بیون این چنین مطرح می شود که مفروضات اساسی، توسط عقیدهی گروه در مورد اینکه ” چه کسی و چه چیزی ما را از این آشفتگی نجات می دهد” تعیین می شود. او این مفروضات را تحت نام های وابستگی، جنگ و گریز و جفت شدن، در آثارش معرفی می کند. او همچنین فاصله گیری گروه از اهداف اصلیش به عنوان یک مجموعه را فرهنگ تبانی (collusive culture) نامید.
وابستگی
اعضای گروه هایی که زیر مجموعه ی این عنوان قرار می گیرند، از روی احساس هایی مانند درماندگی، بی کفایتی، ناامیدی، و ترس گرد هم می آیند. آنها به دنبال یک رهبر کاریزماتیک هستند که بتوانند به او وابسته باشند. کسی که تمام اضطراب ها را کاهش دهد، از آن ها محافظت کند و بار سنگین تصمیم گیری را از دوش آن ها بردارد.
سرانجام زمانی که گروهی در چنین وضعیتی قرار گیرد خلاقیت، توانایی تفکر انتقادی و آزادی اندیشه در اعضای آن قربانی می شود. گروهی انحصار طلب که بر محور بیش از حد وابسته بودن به رهبر گروه، شکل می گیرد. گروه وابسته، همیشه امیدوار بوده و منتظر یک رهبر بهتر و قویتر است تا آنها را از این مخمصه نجات دهد. رهبر کنونی قادر مطلق است؛ این بدان معنی است که این گروه نیازی به مهارت شخصی و یا باوربه مهارت و توانایی های خود ندارد. آنها غیرفعال هستند. متاسفانه هیچ رهبری به اندازه کافی خوب نیست. پس رهبران بارها و بارها جایگزین میشوند.
مفروضه جنگ و گریز در نظریه بیون
گروه هایی که بیشتر از همه از این استراتژی استفاده می کنند معمولا در حال اجتناب یا حمله کردن هستند. این گروه ها به طور همیشگی، در حال مرزبندی دنیا به گروه دوستان و گروه دشمنان هستند.
واکنش جنگ با ابراز خشم، حسادت، رشک، رقابت همراه است در حالی که واکنش گریز شامل اجتناب، تسلیم شدن است. زمانی که رهبر گروه هم دچار این دوگانه سازی سفید و سیاه شود. طرفداران خود را با تمام سرمایه و انرژی علیه دشمن و برای مبارزه با دشمن (خواه دشمنی واقعی و خواه ساختگی) متحد می سازد و در اصل این وجود دشمن است که تضمین کننده اتحاد درونی گروه است. گروه های درگیر با این مکانیزم می توانند شدیدا مخرب باشند.
جفت شدن
جفت شدن، سومین مفروضه ی اساسی است که در نظریه بیون مطرح می شود. بیون در مورد این مفروضه می گوید:
آری امید داشتن همیشه آسان تر از تلاش برای پیشرفت و تکاپو برای قدم برداشتن است.
ویلفرد بیون
افراد این گروه امیدوار هستند با اتحاد قسمتهای دوگانه ی گروه، باهم مشکلاتشان حل شود. این گروه عملکردی کاملا انفعالی دارد.