دونالد وینیکات یکی از روانکاوان و روانپزشکان برجستهی زمان خود بود. امروزه هسته مرکزی نظریه وینیکات را تمرکز به روابط اولیه مادر-کودک میدانند. ملانی کلاین یکی از روانکاوان هم دوره او بود که میتوان گفت وینیکات بسیار تحت تأثیر نظریه کلاین قرار گرفته است. کارهای وینیکات را میتوان به سه دوره تقسیم کرد که هر کدام مفاهیم اصلی تئوری وی را شکل داده اند.
- دوره اول: ۱۹۳۵-۱۹۴۴- محیط فردی مساعد
- دوره دوم: ۱۹۴۵-۱۹۶۰- پدیده انتقال
- دوره سوم: ۱۹۶۰-۱۹۷۱- استفاده از ابژه
باید خاطر نشان کرد که در مرکز این سه دوره در نظریه وینیکات، مفهوم خود (sense of self) از اهمیت به سزایی برخوردار است که به عقیده وینیکات تنها در رابطه مادر-کودک تسهیل شده شکل می گیرد. تمام مفاهیم دیگر در واقع پشتیبان این دیدگاه هستند.
به عقیده وینیکات مفهوم خود در انزوا شکل نمیگیرد، بلکه در روابط ما ابتدا با پدر و مادر و سپس با بقیه اعضای جامعه بوجود میآید. این شکلگیری تا بزرگسالی ادامه خواهد یافت و با رشد ما این حس خود نیز در روابط رشد پیدا میکند. اما قدم اولیه این روابط یعنی همان رابطه اولیه کودک-مادر بسیار مهم بوده وتعیین کننده چگونگی برداشت دیگر قدمها است.
دوره اول: محیط فردی مساعد در نظریه وینیکات
منظور وینیکات از محیط فردی مساعد، محیطی محافظ و پاسخگوست (holding environment) که توسط مادر شکل گرفته است. او بر این باور است که امکان ندارد بتوان فرد را بدون در نظر گرفتن تأثیرروانی عمیق مادر دید. به دلیل وابستگی کودک به مادر، جدا کردن شکل گیری مفهوم خود کودک از انتقال هیجانی مادر امکان پذیر نیست.
از منظر وینیکات در طول سالهای اولیه زندگی نوزاد، مادر و نوزاد یک واحد هستند. شما نمیتوانید آنها را جدا در نظر بگیرید؛ دو انسانی که یک واحد روانی جدایی ناپذیر را شکل میدهند. در ماههای اولیه زندگی، مادرکل جهان نوزاد است و دراینجا وینیکات مفهوم “مادر به حد کافی خوب” را مطرح میکند. همان مادری که محیط محافظ را برای کودک فراهم کرده و خودانگیخته و صادقانه نیازهای کودک را برآورده میکند. به عنوان یک مادر نمیتوان او را مادری کامل در نظر گرفت اما او نه کودک را نادیده میگیرد و نه از او حمایت افراطی میکند. در این شرایط خود حقیقی (true self) شکل میگیرد.
نظریه وینیکات از نوع دیگری از مادر صحبت میکند که بیش از اندازه محافظ است او قادر نیست به شکلی متناسب به نیازهای کودک پاسخ بدهد که باعث شکلگیری خود کاذب (false self) میشود.
خود حقیقی
نظریه وینیکات کودکان را خودانگیخته میداند یعنی آنها به عملکرد خود فکر نکرده و تنها برای آنچه نیاز دارند تقلا میکنند. ارضای نیازها و اطمینان بخشی به کودک در مواقع نیاز و به شکلی متناسب، مواردی ضروری برای ایجاد حس خود حقیقی در کودک است که مادر به اندازه کافی خوب این خود حقیقی را شکل میدهد. پاسخ به موقع مادر این باور را در کودک ایجاد میکند که اگر من گریه کنم فردی هست که مرا بشنود، بفهمد و در صدد کمک باشد.
این باور، باعث استحکام اعتماد ما را به این که اغلب نیازها و تمایلات اساسی ما درست بوده و احساسات ما کنترلپذیر هستند، میشود. کودکی که با چنین حس اطمینان بخشی بزرگ میشود، در بزرگسالی برای نشان دادن خود واقعیش به دنیای بیرون به اندازه کافی اعتماد به نفس دارد.
خود کاذب
در شکلگیری خود کاذب مادری که به اندازه کافی خوب نیست دخیل است. او به شکل هشیار یا ناهشیار قادر به برآوردن نیازهای کودک نبوده و به رفتارهای خودانگیخته کودک به طور مناسب پاسخ نمیدهد؛ در عوض سعی دارد آرزوهای و تمایلات خود را به نوزاد تحمیل کند. وقتی تعامل بین مادر و کودک خراب میشود، آنچه وینیکات “تجربه پیوستگی وجودی” مینامد انتفاق میافتد. به عبارتی با برآورده نشدن نیازهای نوزاد، او متوجه میشود نیازهایش قابل قبول نیست. نوزاد ناهشیارانه مطیع شده و با این پیروی از محیط سعی میکند از تجربه احساس ناامیدی و بیکفایتی جلوگیری کند.
به عقیده وینیکات در این شرایط، کودک مادر خودش میشود؛ یعنی برای محافظت از خودش، تلاش میکند تا خود واقعیش را پنهان کند. او یاد میگیرد تنها آنچه مادر دوست دارد را نشان دهد، در واقع او تبدیل به کسی میشود که نیست. در این شرایط وفقهای بنیادین در رشد خودانگیختگی کودک ایجاد میشود که ارمغان آن ایجاد خود کاذب است.
تآثیرات خود کاذب در نظریه وینیکات
طبق دیدگاه وینیکات خود کاذب میتواند سطوح مختلفی داشته باشد برای مثال در یک سطح افرادی هستند که مؤدبانه وبه طور کامل از قوانین پیروی میکنند و سطحی دیگر افراد مبتلا به اسکیزوفرنی که به طور کامل از خود واقعی دست کشیدهاند. از منظر این نظریهپرداز شخصیت، در بیشتر بیماریهای روانی وجود خود کاذب مشهود است زیرا با این خود کاذب بیمار توان رویارویی با جهان غیرقابل اعتماد و و غیرقابل پیشبینی را دارد. افرادی که خود کاذب دارند مدام درتلاشند تا واقعیت را عقلانی سازی کنند، یعنی بدون استفاده از هیجان، احساس و خلاقیت واقعیت را به چیزی منطقی تبدیل کنند تا نرمال به نظر برسد. بهای این نقاب و نرمال به نظر رسیدن، عدم احساس شادی و ارزشمند بودن است حتی اگر بقیه او را فردی موفق و با ارزش بدانند.
در نظریه وینیکات هر فردی خود کاذب و خود حقیقی را با سطوحی مختلف، همزمان دارند. مانند مکانیزمهای دفاعی که در مواقع بحران و اضطراب وجود حس خود کاذب میتواند از خود حقیقی محافظت کند، اما همین دفاع میتواند پاتولوژیک شده و در شرایط استرس، وضعیت را بدتر کند.
دوره دوم: پدیده انتقال
این مفهوم برای پویاییهای بینروانی و درونروانی حرکت سوژه به سمت ظرفیت جدا کردن خود از غیر خود بکار میرود. به بیانی دیگر وینیکات معتقد است کودک از “ابژهی انتقالی” استفاده میکند؛ روشی که توسط آن نوزاد روی نحوه جداکردن و گسترش مفهوم خود کار میکند تا به استقلال برسد.
ابژه انتقالی اسباب بازی، پستانک، پتو یا هر وسیلهی دیگر که به بچه کمک میکند به آرامش و امنیت دست یابد. در واقع وسیلهایست که برای جدایی و استقلال کودک از مادر، به کمک کودک میآید و جایگزینی برای مادر میشود. ابژه انتقالی در دوران کودکی اتفاق میافتد که کودک به حس فردیت برسد اما این فرایند میتواند به کودکان بزرگتر و یا بزرگسالانی که با نوعی انتقال مواجه بوده و شرایطی مشابه دارند نیز کمک کند. این مرحله در زندگی کودک از اهمیت به سزایی دارد زیرا نشانهی رشد فردی اوست.
دوره سوم: استفاده از ابژه
نظریه وینیکات نشان میدهد که ابژه قادر است ارتباطات غریزی شدید نوزاد را نگه دارد. به عقیده او کودک در جریان رشد از رابطه با ابژه ذهنی به توانایی برقراری رابطه با ابژه ادراک شده به شیوه عینی میرسد.
منابعی برای مطالعه بیشتر