فرافکنی یک مکانیزم دفاعی روانشناختی است که با نسبت دادن ویژگیهای غیر قابل پذیرش فرد به دیگری، تعریف میشود. این مفهوم برای اولین بار در دهه ۱۸۹۰، توسط زیگموند فروید معرفی شد. مانند دیگر مکانیزمهای دفاعی، فرافکنی نیز توسط ایگو استفاده میشود.
فرد به طور ناهشیار،احساسات یا تکانههای دشوار و غیرقابل قبول خود را به دیگری نسبت داده و با این کار از رو به رو شدن با آنها اجتناب میکند. فرافکنی این امکان را برای فرد فراهم میکند که بدون تشخیص احساسات و ویژگیهای ناخوشایند در خود، از آنها یاد کند؛ این کار باعث کاهش اضطراب فرد میشود. این مکانیزم دفاعی از ایگو و حس ارزشمندی خود (self) فرد، محافظت میکند.
برای مثال، یک مرد متاهل که در محل کارش به همکارش علاقهمند شده، همکارش را به ابراز علاقه به خود متهم میکند و به همه میگوید “او دور و بر من میپلکد!”
همچنین، شنیدن جمله ی “او از من متنفر است” در واقع به این معناست که “من از او متنفرم”
فرد توانایی پذیرش این احساسات را در خود ندارد؛ در واقع او باور دارد که مشکل در جایی بیرون از اوست.
سه نوع فرافکنی پذیرفته شده
- فرافکنی نوروتیک: این نوع که شکل رایجی است همان نسبت دادن ناهشیار احساسات، انگیزهها و ویژگیهای غیر قابل پذیرش در فرد به دیگران است.
- فرافکنی تمکیل کننده: زمانی اتفاق میافتد که فرد فکر میکند دیگران نیز احساساتی شبیه او دارند یا مانند او فکر میکنند. برای نمونه با وجود اینکه نمیدانید دیگران چگونه رنگها را میبینند، فکر میکنید که آنها نیز دقیقا مشابه شما رنگها را میبینند و درک میکنند. در این مثال شما درحال فرافکنی دید خود نسبت به رنگها به سایر افراد هستید.
- فرافکنی تعارفی: در این نوع فرد فرض میکند دیگران نیز مهارتها و تواناییهایی مشابه او دارند. مثلا یک پیانیست حرفهای فکر میکند، بقیه شاگردانش به خوبی او مینوازند.
علاوه بر فرافکنی، دفاعی دیگر به نام همانندسازی فرافکن (projective identification) نیز وجود دارد که در آن فرد فانتزیها و احساسات ناهشیارش را ابتدا در دیگری فرافکنی می کند و سپس خود نقش قربانی این تمایلات فرافکن شده را اتخاذ میکند. مثلا مردی سلطه طلب را تصور کنید که در رابطه با همسرش به صورت کاملا منفعل ظاهر می شود و همسر او ناخواسته نقش سلطه گر را به خود می گیرد!

چطور این مکانیزم دفاعی شکل گرفت
برای اولین بار فروید، در سال ۱۸۹۵ فرافکنی را در بیماری که سعی داشت از رو به رو شدن با احساس شرمش اجتناب کند، مشاهده کرد. این بیمار تصور میکرد همسایگانش پشت سر او حرف میزنند. کارل یونگ نیز معتقد بود ما از فرافکنی در برابر ترس از ناشناختهها استفاده میکنیم. از نظر فروید فرافکنی مکانیزمی است که برای اجتناب از رو به رو شدن با احساسات به شدت سرکوب شده استفاده میشود. اغلب احساساتی که پروجکت (-اصطلاحی مرسوم در جامعه روانشناسی کشور-) میشوند خشم، حسادت، کنترلگری و احساسات جنسی هستند.
فرافکنی و اجتناب
استفاده از این مکانیزم نیازمند انکار جنبههایی از واقعیت است و فرافکنی به شکلی پویا عمل میکند؛ برای مثال :
- میپرسیم: “چه کسی مقصر است؟”
- جواب: “من نیستم“
در این مثال با فرض اینکه شخص خودش مقصر است، مبادلهای میان آنچه راجع به او و آنچه راجع به دیگری است، برقرار میشود. یعنی در اصل دیگری مقصر نیست و شخص مورد بحث ما مرز خود و دیگری را از بین برده است و می گوید من مقصر نیستم!
این در حالیست که فرایند تصمیمگیری شخص، آگاهانه و بر اساس واقعیت بیرونی عمل نمیکند و در اصطلاح، واقعیت سنجی او خاموش می شود.
با این مکانیزم، ما با آن حسی که ناهشیار نسبت به خودمان داریم با دیگران رفتار میکنیم و ناآگاهانه از چیزی که در مورد خودمان صدق میکند اجتناب میکنیم. فرافکنی قادر است با تحریف واقعیت روابط میانفردی را تخریب کند؛ وقتی رابطهای نیازمند چارچوب های مشخص و واضح است، مکانیزمهای تحریف کننده مثل فرافکنی، تأثیری به شدت منفی بر آن خواهند گذاشت.
فرافکنی و روابط
به وفور می توان مشاهده نمود که کودکان از این مکانیزم دفاعی استفاده میکنند و از نظر بزرگسالان نه تنها بد نیست بلکه طبیعی است. اما در بزرگسالی، استفاده از این مکانیزم دفاعی صرفا جهت کاهش اضطرابشان کاربرد دارد و تحریف واقعیت در جهت کاهش تنش درونیست. وقتی ما از فرافکنی استفاده میکنیم، تعبیر نیت افراد برایمان سخت خواهد شد و اغلب منجر به عدم اعتماد میشود و در حالت شدید آن، می تواند به شخصیت پارانویید ختم شود.
اختلالها و کارکرد این مکانیزم دفاعی
فرافکنی یکی از مکانیزمهای دفاعی غالب در اختلال شخصیت پارانوئید و یکی از اصلی ترین مکانیسم های سطح شخصیت مرزی در نظریه سازمان های شخصیت اتو کرنبرگ است. همچنین در اختلال شخصیت مرزی و خودشیفته نیز مشاهده میشود. فرد خودشیفتهای که احترامی برای شریک عاطفی خود قائل نیست، او را به عدم احترام و ارزش قائل نشدن برای او متهم میکند. فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی که از تنها و رها شدن میترسد نیز دیگران را به نقشه ریختن برای تنها گذاشتن او متهم میکند.